سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بسم الله
کفش هایم را که بکنم دیگر دلم را از این زمین خاکی خواهم کند انگاه تازه تنم تازه بوی خاک را خواهد گرفت انگاه تازه معنای رفتن یا ماندن را خواهم فهمید کفشهایم را که بکنم تازه خواهم فهمید تازه را از گل باید جست نه از گلاب  دستهایم را که باز کنم شاید هیچ در دستانم باشد هیج شاید منعای خودم را گم کرده باشم ولی معنای که یافته ام را دوست خواهم داشت
دستهایم را که بگشایم اواز طبیعت را در دل بادها احساس خواهم کرد و انگاه اگر چشمانم را ببندم شاید سرزمین سرخم را به خاطر بیاورم  باید به دستانم رنگی تازه ببخشم اجازه دهید اجازه دهید من دیر رسیده ام قطار عشق سالهاست که زمین را ترک کرده است خدایا گناه من چیست که تمام تنم باید بوی خاک دهد ...
پدرم نان را بوی نرگس به دهانم می نهاد
مادرم عطر یاس را در ذهنم می گاشت
و من دیوانه وار به دنبال نشانی از سرزمینی که از ان معنا گرفته ام بیاید باز کفشایمان را بکنیم بیاید باز وضوی از ایمان سازیم انگاه دو رکعت عشق به نیت
راستی نیت ما در این سرزمین چیست مگر ما نیامده ایم در این مدرسه بیاموزیم اموزش دهیم و در خاطرها بمانیم مگر مارا با تازه گی عطری نیافریده اند
در به در می گردیم که هیچ بودن را از هیچ ها بیاموزیم زندگی ما پر از نیستی است به رنگ بودن بودن در کنار معنا اصلا خود معنا بودن معنا عشق معنای حقیقت معنای شهادت ..../


+ نوشته شده در  سه شنبه 89/6/16ساعت  4:0 صبح  توسط komail  |  نظر
        بسم رب الحکیم
داشتم متن های قدیمی وبلاگم رو می گشتم که این نکته برداری از کتاب هبوط در کویر از فصل دوست داشتن از عشق برتر است رو دیدیم
و بارها و بارها بازه ماز خوندنش لذت بردم

عشق جنون است و جنون چیزی جز خرابی و پریشانی ((فهمیدن )) و ((اندیشیدن)) نیست. اما دوست داشتن ، در اوج معراجش ، از سرحد عقل فراتر می رود و فهمیدن و اندیشیدن را نیز از زمین می کند و با خود به قله بلند اشراق می برد.
عشق زیبای های دلخواه را در معشوق می آفریند  و دوست داشتن زیبائی های دلخواه را در دوست می بیند می یابد
عشق یک فریب بزرگ و قوی است  و دوست داشتن یک صداقت راستین و صمیمی بی انتها و مطلق
عشق در دریا غرق شدن است و دوست داشتن در دریا شنا کردن
عشق بینای را می گیرد و دوست داشتن می دهد


+ نوشته شده در  یکشنبه 89/6/14ساعت  4:0 صبح  توسط komail  |  نظر
یه خورده خصوصی  


+ نوشته شده در  شنبه 89/6/13ساعت  11:54 صبح  توسط komail  |  نظر
 بسم رب الحکیم
این شب ها زمین می گرید تا زمان را یک بار دیگر شست و شو دهد و راهای رسیدن به حق تعالی را نشان
این روزها زمان به در و دیوار می کوبد تا شاید زنگار ها از رخ ما  بریزد
این روزها افتاب یک کلمه باز می گوید و آن خداست
شب های قدر که فرا می رسد نام علی (ع) با هدایت یکی میشود گویا این خسته ی یتیم نواز نمی خواهد حتی پس از سالیان سال امتش راه های به خدا رسیدن را فراموش کنند. حیدر می آید تا مردم بدانند میشود شب تا صبح گریه کرد و به خدا نزدیک شد...حداقل برای سه شب درک کنند
پس سالیان دوباره در شبی غمگین و سنگین مردم نم تازگی را می چشند نم تراوت عبادت را و نم اشک هایی برا خدا را
نمی دانم چرا ولی امسال دلم برای غربت مردی می گرید که نامش در دعا های ملتش گم است آن امامی که برای مردمش برای هدایت مردمش دعا می کنند و مردم او را در غم ماشین و خانه و حقوق و حتی سلامتی گم می کنند
او همان بیابان گردی است که امتش او با تمام خودخواهی برای رفع مشکلات خود میخواهند حتی بوی دعاهایشان تعفن خودخواهی را به حلقوم هر ناظری فرو می کند

شما را به اشک های زمین و زمان و در و دیوار
شما را به دست های آن مرد کوچه گرد ، حیدر کرار
شما را به هر چه دارید
شما را به این شب غمگین
شمارابه همان داغ سنگین
امسال این شب ها برای این مرد تنها ، بیابان گرد صحرا ، غریب و الغربا، دعا کنید
نه برای خودخواهی و مال ، که بیاید مشکلتان را حل کند
دعا کنید که خدا به غربتش رحم کند و فرج را برساند
دعا کنید اینبار فقط برای امام زمان دعا کنید ... همان گونه که او هر روز برای ما دعا می کند
دینتان را یک شب ادا کنید
یاعلی



+ نوشته شده در  سه شنبه 89/6/9ساعت  12:20 صبح  توسط komail  |  نظر

به نسیمی همه ی راه به هم می ریزد
کی دل سنگ تو را آه به هم می ریزد؟
سنگ در برکه می اندازم و می پندارم
با همین سنگ زدن ، ماه به هم می ریزد
عشق، بر شانه ی هم چیدن چندین سنگ است
گاه می ماند و ناگاه به هم می ریزد
آنچه را عقل به یک عمر به دست آورده است
دل به یک لحظه ی کوتاه به هم می ریزد
آه ، یک روز همین آه تو را می گیرد
گاه یک کوه به یک کاه به هم می یزد.
فاضل نظری   (شعر با متن تناسبی ندارد)

به نام خداوند عشق و جان و محبت
یا همون
بسم ربالحکیم
دوباره بوی رمضان تو ناودون شهر و کوچه و محله می پیچیه
به قول بعضی ها بوی خدا تو کوچه ها می پیچه
رمضان که می رسه بهانه برا ادم شدن زیاد می شه ... راه آدم شدن هم ساده تر می شه اصلا راه تغییر ساده تر میشه راه به خدا رسیدن ساده تر میشه شاید درک نزدیکی خدا ساده تر میشه کافی با فکر روزه و فطرت روزه دار چشم هامون رو ببندیم اونوقت عطر خدارو رحمت خدارو کنارمون حس می کنیم ... چقدر شیرین ...
رمضان برا عشق بازی درست شده عشق بازی بنده با اولین عاشق و معشوق خودش ... خدا ... چقدر این عشق بازی شیرینه وقتی معشوقه از ما میخواد ، از هر چه غیر دل بر از جان و دل ببریم ، و اونوقت با خدا بودن مزه می ده
بسه دیگه ... بریم و از خدا بخوایم که بتونیم از رمضان استفاده کنیم
خدایا به حق زینب کبری در رحمتت رو بیشتر از پیش امسال بر ما باز کن تو که رحیمی و رحمتت بی اندازه است
خدایا به حق زینب کبری مزه رحمتت رو امسال بییشتر به زبان ما بچشان تو که هر که رو می خوای هدایت می کنی و به خودت نزدیکتر
خدایا به حق زینب کبری درک تغییر درک بهترین تغییر رو امسال به ما بفهمان
خدایا به حق زینب کبری مدد تغییر کردن بهتر شدن آدم شدن رو به ما عنایت کن (قو علی خدمتک جوارحی)
خدایا به حق زینب کبری از بند گناهان آزرده ام از چاه نکبت خسته ام مزه رهایی را عطا کن که به امید رحمت تو نشسته ام
خدایا به حق زینب کبری راه های پوچ احساس های بی هدف کارهای واهی خسته ام می کند در مسیرت مددم کن که از پرداختن به آن ها باز بمانم
خدایا به حق زینب کبری رازیم به هر انچه به کرمت عطا کردی و یا انچه که به حکمتت باز پس گرفتی ... از درد لطف درا که بنده ای حقیرم
الهم انی اسئلک سئوال خاضع متذلل خاشع ، ان تسامحنی و ترحمنی و تجعلنی بقسمک راضیا قانعا، و فی جمیع الاحوال متواضعا
***
کلوزاپ اول: این هفته خیلی دلم برا اون کنج خلوت تنگ شده بود ولی یه لحظه ماندم که برا کی می خوام برم ... یه لحظه شک کردم ... برا همین نرفتم ... از این به بعد جمعه ها می رم هم خلوت تره و راحت تر می شه زار زد هم غروبش دلتنگ تره و امدم رو بهتر یاد انتظار می اندازه
کلوزآپ دوم: این روزها اونقدر دردهای جورواجور ریخته سرم که خنده ام می گیره برا سلامتی همه مریض و ما هم دعا کنید یا من اسمهو دعا و ذکر شفعا
کلوزاپ آخر: هر چی اینجا می نویسم کسی سر نظر نمی ده چرا... خوب اگه کسی می خونه خوشحال میشم نظرشون هم بدونم
 ***
به مخاطبی خاص:
امیدوارم یه روز معنی این موج سینوسی رو درک کنم و بهش عادت کنم  ... سئوال بی جواب زیاد دارم
به مخاطبی خاصتر : چقدر این شعر رو باهات تمرین کردم امیدوارم کلیه ات خوب بشه ...
پیر اگر باشم چه غم، عشقم جوان است ای پری
وین جوانی هم هنوزش عنفوان است ای پری
هرچه عاشق پیرتر، عشقش جوانتر، ای عجب!
دل دهد تاوان، اگر تن ناتوان است ای پری
پیل ماه و سال را پهلو نمی کردم تُهی
با غمت پهلو زدم، غم پهلوان است ای پری
هر کتاب تازه ای کز ناز داری، خود بخوان
من حریفی کهنه ام، درسم روان است ای پری
از شماتت کم کن و تیغی فرود آر و برو
آمدی وقتی که حُر بی بازوان است ای پری
شاخساران را حمایت می کند برگ و نوا
چون کند شاخی که بی برگ و نوان است ای پری
روح سُهراب جوان از آسمانها هم گذشت
نوشدارویش هنوز از پی دوان است ای پری
جای شکرش باقی اَر واپَس بچرخد دوکِ عمر
با که دیگر آنهمه تاب و توان است ای پری
یاد ایّامی که دلها بود لبریزِ امید
آن اَوان هم عمر بود، این هم اوان است ای پری
با نواهای جرس گاهی به فریادم برس
کاین از راه افتاده هم از کاروان است ای پری
گر به یاقوت روان، دیگر نیاری لب زدن
باز شعر دلنشین، قوتِ روان است ای پری
گو جهانِ تن جهنّم شو، جهان ما دل است
کو بهشت ارغنون و ارغوان است ای پری
کام درویشان نداده خدمت پیران، چه سود
پیر را گو شهریار از شبروان است ای پری


+ نوشته شده در  شنبه 89/5/16ساعت  10:23 صبح  توسط komail  |  نظر
<      1   2   3   4   5   >>   >