سفارش تبلیغ
صبا ویژن

به نام قلم آنچه که خداوند به حرمت نوشتن به آن سوگند خورده است


پیش مقدمه : آنقدر قایم باشک با نظراتم در چند هفته گذشته در
وبلاگ های متفاوت دیده ام که خنده ام می گیرد ... دوستانی جوان با شور و
شوق جوانی (آنگونه که از آنها خواسته اند به نقد مینشینند) زیبا  نوشته
اند و زیبا انعکاس داده اند لکن مهم درک و مطالعه آنهاست برای من نه تنفر
آنها نه شور جوانی می دانم برداشت های آنها آنقدر بی منطق است از ماهواره
ها نیز پیشی می گیرند و یا گاهی از جای دیگر خسته هستند و دوست دارند با
ما تلافی کنند ولی همچنان می دانم که احساسات که فروکش کند منطق به
احساسشان می خندد

می دانم موج سبز هم به زودی آرام خواهد شد جریان ضد موج سبز هم ...


مقدمه:چند بار دیدگاه هایم را بیان کرده ام باز هم تکرار میکنم
ولی اینبار به صورت سئوال و دوست دارم آنان که منصفانه پاسخ می دهند مرا
متقاعد کنند  من به راستی به دنبال پاسخ هستم نه فقط شبهه افکنی و سیاه
نمای پاسختان منطقی بود بر دیده منت


1. چرا پس از انتخابات خرداد ماه حکومت مسوی بر جریانی که به راه
انداخته بود بیشتر از چند ماه دوام نیاورد و چه دلیلی باعث شده است که
امروز تنها بعد از رخداد حوادث گاها شوم و حتی افتضاح تنها به صدور بیانیه
اکتفا کند

2. به راستی هادی جریان عاشورا چه کسی بود؟

3.نرخ تورم سرانجام چقدر شد و چرا ؟

4.مفسدین اقتصادی یک هیاهوی انتخاباتی بود یا شور و غرور یک سناتور که
بعد از چندی خاموش شد؟ شنیده ام که بحث دانه درشت ها دوباره به ویترین
دولت و قوه قضایه برگشته است دفعه قبل این بحث به کجا کشید؟

5. تهمت زدن بی دلیل و مدرک چرا توسط سناتور اول مملکت ما مد شده است ؟
و چرا ما نمی توانیم همچون کشورهای شرق لائیک در کشور اسلامی خود شاهد
مجازات عادلانه مفسدین باشیم ؟

6. چرا طرفداران دولت هر نقدی را به شخص رئیس جمهور با پیوند به ولایت
و یا نقل قول از ولایت پاسخ می دهند آیا این پنهان کردن ایشان در پشت مقام
معظم رهبری و انتصاب اشتباهات او به ایشان نیست ؟

7.چرا نیروهای نظامی بخصوص سپاه از دولت نهم و دهم به این شکل حمایت
میکند  سپاهیان پاسدار ولایت هستند یا جیره خور دولت ؟ (قابل توجه دوستانی
که شور و شوق ماهوراه به هیجان می کشاند دخالت نیروهای نظامی در امر سیاست
خلاف قانون و امر رهبری و امام بزرگوار است)

8. برنامه چهارم را چه کسی بررسی میکند ؟چند درصد از این برنامه عملیاتی شد؟ برنامه پنجم را چه؟

9. از چشم انداز 20 ساله چقدر فاصله داریم ؟ چرا ؟ کاری به دولت های قبل ندارم دولت نهم و دهم چه کرده اند؟

10 چرا سیاست همه فضای غیر مربوط به آن را اشغال کرده است ؟ چرا ورزش
ما مطبوعات ما دانشگاه ما و... اینقدر سیاسی شده اند آیا حضور سیاست در
این بحث ها لازم است ؟


+ نوشته شده در  سه شنبه 88/10/22ساعت  3:36 صبح  توسط komail  |  نظر
یا صامع کل نجوا ...


«در زندگی زخمهایی هست که مثل خوره در انزوا روح را آهسته در انزوا می خورد
و میتراشد.
    این دردها را نمیشود به کسی اظهار کرد، چون عموما عادت دارند که این
دردهای باورنکردنی را جزو اتفاقات و پیش آمدهای نادر و عجیب بشمارند
و اگر کسی بگوید یا بنویسد، مردم بر سبیل عقاید جاری و عقاید خودشان
سعی می کنند آنرا با لبخند شکاک و تمسخر آمیز تلقی بکنند -زیرا بشر
هنوز چاره و دوائی برایش پیدا نکرده و تنها داروی آن فراموشی بتوسط
شراب و خواب مصنوعی بوسیله افیون و مواد مخدره است- ولی افسوس
که تاثیر این گونه دارو ها موقت است و بجا ی تسکین پس از مدتی بر شدت درد
میافزاید.»

این
زخم ها زخم های دانستن است زخم های دانستن و مجبور به نگفتن حرف هایم از
جنس همیشه نیست زخم زبان  نیست نقد هم نیست حرفهای یک خبرنگار خسته است ...
روزی
که محمود احمدی نژاد رئیس جمهور محبوب مردم ایران شد و با غلبه بر هاشمی
استوره سیاست ایران پای به عرصه دولت نهاد را فراموش نمی کنم روزگاری که
سیاست های اشتباه او همچون تغییر ساعت رسمی کشور آنقدر مشخص بود که سریعا
خودش آن را اصلاح کرد یا حکایت کرسنت و ان قرارداد که هیچ گاه نگفت چه بود
چه گذشت ... آن زمان در یکی از نشریات وابسته به ما چند سئوال از این رئیس
جمهور محبوب و انقلابی شد ... سئوالاتی که به قول بردار بزرگوارم هنوز هم
دامنه پرسیدنش دست از ما دامن ما بر نداشته است... آن زمان که ما سه سئوال
ساده از آقای رئیس جمهور پرسیدیم آنقدر صحبت ما را توهین خواندن حتی از
چند مسئول لفظ توهین به مقدسات را شنیدم ...
گذشت و من همان
وقت گفتم که کشیدن خط قرمز به دور چنین افرادی درست نیست و یک جای کار
دستان می دهد ولی هیچ کس اجازه نقد از ایشان را نداشت ... اصلا اجازه
نداشت چیزی در مورد صحبت های ایشان بگوید و این شد که 13 میلیون بر ایشان
براشتفند (این عدد را که قبول دارید خودتان اعلام کردید) در یک انتخابات
احساسی که من در نشریات مکرر و وبلاگ ها بارها بر احساسی بودنش تاکید
کردم  چون هم قشر پیروز و هم قشر غیر پیروز (در انتخابات کسی شکست نمیخورد
چون مهم انتخاب کردن است نه انتخاب شدن) بر پایه احساسات وارد عمل شدن و
به یقین آن توده ده میلیونی که در انتخابات (ازهر جناحی) حاکم نبود باید
احساسات ضربه خورده خود را جبران کند و این شد که جنبش اغتشاش سبز رنگ
گرفت ... نمی دانم از این پس چه میشود ولی آنچه که انتظارش را دارم عدم
اجازه پرسیدن و سئوال کردن ازجناب آقای احمدی نژاد را  همچنان باقی گذاشته
اند  سئوال از کسی که خود را پشت رهبر پنهان کرده  (ذوب در ولایت گشته) و
به خاطر همین تمام نقدها و سئوالها و توهین های که به ایشان وارد میشود به
مردی تنها پیری زحمت کش و پدری مهربان میخورد که نمی خواهد در ایران
اسلامی هیچ جناحی سرخورده شود و این است که من شرمنده ایشان می شود شرمنده
سپیدی مویش شرمنده رفتارش ای کاش ذوب شدگان در ایشان نیز اندکی چنین به
فکر خجالتی می رسیدند
سرآنجام جنبش سبز که مشخص است
سرآنجام فریاد و سئوال و نقد چه خواهد شد زین پس ؟؟؟

این بخش خصوصی است و مربوط به دوستانی که در مورد ما می نویسند ...


و اما در مورد صحبت های دوستان که ابراز محبت کرده اند


در مورد صحبت های که از کینه بر می آید یا بازی بچه گانه است کاری ندارم ولی در پاسخ بزرگوارانی که به ما لطف دارند ...

در مورد تعداد و تکثر وبلاگ ها کاری ندارم و اتفاقا خوشحال نیز هستم که
آنان که می نویسند بسیار هستند ولی آنچه که در این وادی دارای حرمت است
قلم است نه کپی کردن پس اگر وقت گذاشته و نوشته اید حرمت دارد حال برای هر
چه قلم زده باشید ولی اگر فقط وقت خود را به کپی کردن تلف کرده باشید و در
پایان مسابقه ای طراحی کنید و به کسی که بیشتر از همه کپی کرده عنوان
برنده اصداق کنید و او را موفق بخوانید نه برای من بلکه برای همه خنده دار
است ... بودن در فضای مجازی هم تنها زمانی دارای حرمت است که وقت به
مطالعه گذاشته باشید به کنجکاوی به شنیدن صداهای متفاوت همیشه آنکه بسیار
فریاد زده دانا تر نیست گاهی شنیدن هم لازم است

عزیزان در مورد آن فضای کاری خدمت شما عرض می کنم اگر روزی بخواهم آنچه
را که می دانم و شما نمی دانید را بازگو کنم  حتما از نامی که بر آن مکان
گذاشته اند خجالت می کشید از شایعه های که برای هر کسی (فرقی نمی کند
دانشجو یا مسئول) می سازند از ترویج شایعه فساد مالی برای آقای ... شایعه
فساد اخلاقی  برای ... مکرر هم شاهد این شایعه های بی پایه و اساس بوده ام
و هر بار که میشنوم خنده ام می گیرد ... زخم ها بسیار است که اگر روزی سر باز کنند فریاد خواهند زد که چه گذشته بر ما ...

حال با دلسوزی تمام به دور از آنکه از سابقه و تجربیات خودم چیزی بگویم
برای شما ، نصیحت می کنم و شما هم با همان شور جوانی که در مقابل هر
نصیحتی قرار می گیرد فریاد تضاد و استقلال می زنید شما خوشحال که در مقابل
یک مرد خسته قرار گرفته اید و من غمگین که شاید شمارا قبل از آنکه به
اتفاقی دچار شوید نمی توانم آگاه کنم ... شما شاد که جواب مرا می دهید و
من ناراحت که چرا مرا قبل از انکه روبروی خود ببینید در کنار خود نمی
بینید و یا پشتیبان خود ... البته خیلی ازدوستان نزدیک من در آن فضای کاری
این را نمی خواهند دوستانی که شما آنهارا نمی بینید و من حضور انها را
احساس میکنم ... دوستانی که فهمیدن برایشان تلخ است مسموم است آگاهی را
تمسخر میکنند به انزوا می کشانند فضارا گلآلود می کنند که نفهمید چه می
گذرد و از چه کسی زخم میخورید

وقتی از نان می گویم .. آنچه است که شمارا مجبور به نوشتن
میکند اگر حقیقت است که شمارا مجبوربه نوشتن می کند حتی اگر این حقیقت
تنها به ذهن شما درست باشد قابل احترام است ولی اگر نوشتن برای خالی نبودن
است برای نوشتن است برای گزارش ارائه دادن است آنوقت نان هم معنایش فرق می
کند خوشبختانه هیچ کدام از وبلاگ های من در هیچ سرویسی در لیست گزارشها و
وبلاگ های ثبت شده دوستان نیست ... و این مایه خوشحالی من است که من
همچنان برای خودم میینویسم از دلسوزی می نویسم از پشت عینک ته استکانی
پیرمردی که چشمش از بس رنج های متفاوت دیده از پس گریسته عینک برچشم زده
عینکی ته استکانی با قاپی کهنه ... نه برای دکور ... فقط برای اینکه چشمش
چاقوی که میوه را پوست میکند از چاقوی بزرگ آشپزخانه سوا کند ...

ولی ای عزیزان ...


بدانید دانشجو بودن یعنی آگاهی ... و آگاهی همیشه دفاع کورکورانه نیست
، دفاع از اشخاص نیست دفاع از ارزش هاست ... نهادینه کردن ارزشهاست ...
تلاش برای ارزشهاست

بدانید دانشجو بازیچه نمی شود (جیره خور نمیشود) دانشجو آزادانه فکر می
کند آزادانه می خواند و آزاد بیان می کند آنچه را که در ذهنش می گذرد ...


بدانید  اگر من را این بنده حقیر را زمین بزنید هیچ چیز نمی گیرد چون
من زمین خورده ام قبل از طلوع شما ما غروب کرده ایم ... ولی اگر شما زمین
خورید اگر هزاران نفر بخندند من آن کسی هستم که افسوس میخورم
+ نوشته شده در  جمعه 88/10/18ساعت  6:19 صبح  توسط komail  |  نظر

به نام قلم انچه که خداوند به حرمت نوشتن به آن سوگند میخورد

روزها بود که میخواستم از تاب سیاست بیرون بیایم و چند خطی از خودم بنویسم و یار دیرینه ام

"قلم" . به جمله بالا خوب دقت کنید خداوند در سوره ن وقلم سوگند میخورد به قلم و هر آنچه می

نویسید به دان معنا که چون قلم می نویسید به آن سوگند می خورد پس نوشته ها حرمت دارند 

چون بیان دیدگاهی هستند بیان اندیشه ای بیان فکری ...

 

باب اول این شد و باب دوم

***

این بحث رو برا یکی از دوستان عزیز و صمیمی ام مطرح کردم  و لازم دونستم به خیلی از دوستان دیگه هم بگم

یادش بخیر خیلی وقت پیشها یه فیلم شرقی دیدیم ؛ مضمون فیلم این بود که عده ای از مردانی که به مرگ

محکوم شده بودند رو برای یک ارتش سری عزام کردند به یک جزیره دور افتاده و هیچ کس از وجود آنها

اطلاع نداشت در این جزیره دو مربی با این نیروها برخورد میکردند مربی  اول قدیمی و باتجربه بود و

مربی  دومجوان . مربی  با تجربه بسیار سخت می گرفت بسیار بسیار سخت و خشن برخورد و مربی

جوان مهربان ... به هر حال بنا به دلیلی قرار شد این نیروها از بین بروند چون دیگر برای ارتش آن

کشور لازم نبودند هر کاری کردند نتونستند نیروی باتجربه رو راضی کنند این نیروهارو از بین ببره چون

میگفت اینها رو من بزرگ کردم باهاشون زندگی کردم ولی نیروی مهربان در همان کلام اول قبول کرد 

نتیجه اینکه این روزها شاید به خیلی از دوستان تذکر میدیم که مراقب صحبت هاشون باشند مسلمه که ما

در حد مربی نیستم و خیلی از این عزیزان بزرگوارتر هستند ولی داریم می بینم که مربی ها بیرون گود

ایستادند و شما مردم عوام رو به بازی گرفتند بازی احساس و اولین قربانی های این بازی هم شما هستید

چون تیغ دست شماست و شما در میدان هستید واگر لازمه باشه از اولین کسی که مایه میگذارند شما

هستید حالا یا با عنوان اغتشاشگر و مخل نظم یا به عنوان متحجر و لباس شخصی ... حرفهای مارو می

تونید دال بر دلسوزی بزارید و میتونید از ما دلخور بشید برای ما مهم عاقبت شماست که قربانی  "آقایون"

نشید 

***

باب آخر

مارا به رخت و چوب شبانی فریفته اند

این گرگ سالهاست که با گله آشناست

از افکار بسته متنفرم از افکاری که حرفهای یک نفر رو قلقله میکنه و اونو خدای خودش میکنه افکار

کسانی که فقط یک حزب و یک جناح را مثل پیغمبر بالا می برند همیشه سعی کرده ام سخنان مخالف را هم

بشنوم و آزادانه تصمیم بگیرم سعی کرده ام به دور از هر گونه جانب داری تصمیم بگیرم 

آخر "من هنوز جیره خور کسی نیستم"

ولی این افکار گویا دردسر ساز شده امروز به جمع دوستانی رفتم که ادعای عبادت آنها عرش رو

میلرزونه از قضا متوجه شدم که این دوستان نشستن و با تمام توان شروع به صفحه گذاشتن کردن و

ساختن افکاری پوچ  و مضحرک هرچند این دوستان به کذب بودن ادعای خود آگاه هستند و فقط به نیت

گفتن میگویند "چون نان ابروی  مردم را میخوردند" البته دوستان بسیار نزدیکتر و افضل تر از ما نیز به

این وادی دچار شده اند دوستانی که تمام سعی خود را برای اتلای آن مجموعه میکنند ولی به محض دیدن

کوچکترین شبه ای حرفها شروع میشود

بیشتر از این توضیح دادن با حرمت قلم بازی کردند

و اما سخنم با این دوستان

آیه ای هست در قران که می فرمایید ضرر و زیان منافقان بیشتر از کفار است

ان معلم شهید می فرماید برای پایمال کردن حق لازم نیست به او حمله کنید کافیست از او بد دفاع کنید

شما که می بینید دوستانی یا بر حسب وظیفه یا بر حسب تکلیف و یا حداقل برای حلال کردن لقمه نانی که

به خانواده خود می دهند به تلاش می پردازند چرا اینکار هارا میکنید

حسادت است چون شما تلاش نمی کنید و میترسید به شما ایرادی وارد شود

یا نه فطرت شماست فطرتی که بر حسب وظیفه است

دست بردارید به خدا باز گردید باور کنید نماز که بر ابروی مومنی بنا شده باشد به کف زمین هم نمی رسد (!)

شاید روزی حرفهای رو نوشتم که قلم هم از خجالتش آب شد ولی امروز آن روز نیست


+ نوشته شده در  دوشنبه 88/10/14ساعت  8:33 عصر  توسط komail  |  نظر
<      1   2