سفارش تبلیغ
صبا ویژن

به نسیمی همه ی راه به هم می ریزد
کی دل سنگ تو را آه به هم می ریزد؟
سنگ در برکه می اندازم و می پندارم
با همین سنگ زدن ، ماه به هم می ریزد
عشق، بر شانه ی هم چیدن چندین سنگ است
گاه می ماند و ناگاه به هم می ریزد
آنچه را عقل به یک عمر به دست آورده است
دل به یک لحظه ی کوتاه به هم می ریزد
آه ، یک روز همین آه تو را می گیرد
گاه یک کوه به یک کاه به هم می یزد.
فاضل نظری   (شعر با متن تناسبی ندارد)

به نام خداوند عشق و جان و محبت
یا همون
بسم ربالحکیم
دوباره بوی رمضان تو ناودون شهر و کوچه و محله می پیچیه
به قول بعضی ها بوی خدا تو کوچه ها می پیچه
رمضان که می رسه بهانه برا ادم شدن زیاد می شه ... راه آدم شدن هم ساده تر می شه اصلا راه تغییر ساده تر میشه راه به خدا رسیدن ساده تر میشه شاید درک نزدیکی خدا ساده تر میشه کافی با فکر روزه و فطرت روزه دار چشم هامون رو ببندیم اونوقت عطر خدارو رحمت خدارو کنارمون حس می کنیم ... چقدر شیرین ...
رمضان برا عشق بازی درست شده عشق بازی بنده با اولین عاشق و معشوق خودش ... خدا ... چقدر این عشق بازی شیرینه وقتی معشوقه از ما میخواد ، از هر چه غیر دل بر از جان و دل ببریم ، و اونوقت با خدا بودن مزه می ده
بسه دیگه ... بریم و از خدا بخوایم که بتونیم از رمضان استفاده کنیم
خدایا به حق زینب کبری در رحمتت رو بیشتر از پیش امسال بر ما باز کن تو که رحیمی و رحمتت بی اندازه است
خدایا به حق زینب کبری مزه رحمتت رو امسال بییشتر به زبان ما بچشان تو که هر که رو می خوای هدایت می کنی و به خودت نزدیکتر
خدایا به حق زینب کبری درک تغییر درک بهترین تغییر رو امسال به ما بفهمان
خدایا به حق زینب کبری مدد تغییر کردن بهتر شدن آدم شدن رو به ما عنایت کن (قو علی خدمتک جوارحی)
خدایا به حق زینب کبری از بند گناهان آزرده ام از چاه نکبت خسته ام مزه رهایی را عطا کن که به امید رحمت تو نشسته ام
خدایا به حق زینب کبری راه های پوچ احساس های بی هدف کارهای واهی خسته ام می کند در مسیرت مددم کن که از پرداختن به آن ها باز بمانم
خدایا به حق زینب کبری رازیم به هر انچه به کرمت عطا کردی و یا انچه که به حکمتت باز پس گرفتی ... از درد لطف درا که بنده ای حقیرم
الهم انی اسئلک سئوال خاضع متذلل خاشع ، ان تسامحنی و ترحمنی و تجعلنی بقسمک راضیا قانعا، و فی جمیع الاحوال متواضعا
***
کلوزاپ اول: این هفته خیلی دلم برا اون کنج خلوت تنگ شده بود ولی یه لحظه ماندم که برا کی می خوام برم ... یه لحظه شک کردم ... برا همین نرفتم ... از این به بعد جمعه ها می رم هم خلوت تره و راحت تر می شه زار زد هم غروبش دلتنگ تره و امدم رو بهتر یاد انتظار می اندازه
کلوزآپ دوم: این روزها اونقدر دردهای جورواجور ریخته سرم که خنده ام می گیره برا سلامتی همه مریض و ما هم دعا کنید یا من اسمهو دعا و ذکر شفعا
کلوزاپ آخر: هر چی اینجا می نویسم کسی سر نظر نمی ده چرا... خوب اگه کسی می خونه خوشحال میشم نظرشون هم بدونم
 ***
به مخاطبی خاص:
امیدوارم یه روز معنی این موج سینوسی رو درک کنم و بهش عادت کنم  ... سئوال بی جواب زیاد دارم
به مخاطبی خاصتر : چقدر این شعر رو باهات تمرین کردم امیدوارم کلیه ات خوب بشه ...
پیر اگر باشم چه غم، عشقم جوان است ای پری
وین جوانی هم هنوزش عنفوان است ای پری
هرچه عاشق پیرتر، عشقش جوانتر، ای عجب!
دل دهد تاوان، اگر تن ناتوان است ای پری
پیل ماه و سال را پهلو نمی کردم تُهی
با غمت پهلو زدم، غم پهلوان است ای پری
هر کتاب تازه ای کز ناز داری، خود بخوان
من حریفی کهنه ام، درسم روان است ای پری
از شماتت کم کن و تیغی فرود آر و برو
آمدی وقتی که حُر بی بازوان است ای پری
شاخساران را حمایت می کند برگ و نوا
چون کند شاخی که بی برگ و نوان است ای پری
روح سُهراب جوان از آسمانها هم گذشت
نوشدارویش هنوز از پی دوان است ای پری
جای شکرش باقی اَر واپَس بچرخد دوکِ عمر
با که دیگر آنهمه تاب و توان است ای پری
یاد ایّامی که دلها بود لبریزِ امید
آن اَوان هم عمر بود، این هم اوان است ای پری
با نواهای جرس گاهی به فریادم برس
کاین از راه افتاده هم از کاروان است ای پری
گر به یاقوت روان، دیگر نیاری لب زدن
باز شعر دلنشین، قوتِ روان است ای پری
گو جهانِ تن جهنّم شو، جهان ما دل است
کو بهشت ارغنون و ارغوان است ای پری
کام درویشان نداده خدمت پیران، چه سود
پیر را گو شهریار از شبروان است ای پری


+ نوشته شده در  شنبه 89/5/16ساعت  10:23 صبح  توسط komail  |  نظر

بسم رب الحکیم
چند روز دیگه عیده ولی حاج محمود داره برام روضه حضرت زهرا می خونه نمی دونم چرا ... راستی چرا؟
این یکی
یکی دیگه یکی از دوستام داره راهی می شه برا سرزمین طواف داره از همه حلالیت می طلبه
دیگه اینکه امروز دیدم به همت یکی از دوستان، یکی از همکارن ارزشیم چه طور به زیر کشیده شده جالبتر اینکه همین دوست این همکار رو چند وقت پیش در حد یه پیمبر بالا برد چه چیزا ادم تو این نیروهای ارزشی نمی بینه (هیچ نامی نبردم ، قابل توجه کسانی که وبلاگ منو برای شکای و موشکافی و بازداشت می خونند)
ختمشم اینه که ریه ام مشکل پیدا کرده نمی دونم چشه ولی عصری یه لحظه مارو یاد مرگ انداخت. چقدر خوبه بعضی وقتها یاد اون روزی باشیم که تو آغوش معشوقمون آروم می گیریم
حالا با توجه به همه این مسائل می خوام دعا کنم و مناجات بنویسم این بار با مادر می خوام حرف بزنم همین
...
مادرم ناچیز تر از آنم که صدایت کنم می دانم  ولی از نور هستی و خاندان رحمت شفیع می شوی می دانم
مادرم عزیز پیمبر و خدا هستی و می توانی شافع من در نزد معبودم و معشوقم باشی
مادرم  مقصرم ولی تو خیلی ها را واسطه شدی مادرم تو برای خیلی ها دعا کردی حتی آنها که در حقت جفا کرده اند
مادرم بیا و مادری کن و نزد خدا ،چون همیشه ،چون زمانی که دست به پهلو داشتی ، برای ما طلب خیر کن
مادرم گناه کارم ، گناه کار تر ازآنکه دیگران فکر کنند  بی نام تر از نام های زیبای هستم که در نزد مردم  از من شایع است
مادرم بی چیزم دستم خالی است بیا در نزد تنها معشوقی که درون را می نگرد بیا در نزد تنها معشوقی که حتی بدی ها را می خرد بیا در نزد تنها معشوقی که دست های خالی را هم می خرد برایم واسطه باش
مادرم واسطه باش که خداوند از تمام گناهانی که در حق دوستانم کرده ام و نمی دانم بگذرد
مادرم بیا  و از خداوند تعالی بخواه که  اگر امروز مرا نزد خود خواند حداقل به تعداد گوشه های تابوتم کسانی پیدا شوند که از دلم آگاه باشند و تابوت مرا بی اجری بردارند که مرا آن روز برای آنها اجری نیست
مادرم بیا و مددم بخش که به این مردم دینی نداشته باشم مادرم بیا و کمکم کن که دین این مردم را ،هرچندکم، ادا کنم که اگر روز حساب برسد معشوقم حسابگر توانای است
مادرم  در نمازم کاهلی می رود بر مردم  بدزبانم  با معشوقم غریبه و دنیایی از ناکامی ها می دانم تا او نخواهد ذره ای از ذره ای تکان نمی خورد ، بیا واسطه شو که خداوند برای تمام این سستی ها و گناهان مرا ببخشد
مادرم به عهد این مردم ، هرچندکم، نمی توان اعتماد کرد. مرا به عهد آن رهنمود کن که چون گفته است بندگان را دوست دارد بسیار از گناهانش می گذرد  مادرم به راز داری این ردم اعتمادی نیست به ستاری پشتم را محکم کن که سالهاست پرده دری می بیند ولی ابروی بندگانش را نمی ریزد
مادرم پسرت راه آسمان است ... خیلی ها از کربلا می خوانند و زیارت آن سرزمین ... می دانی که کمیل نمی خواهد سر بر خاک آن دیار بگذار بلکه می خواهد چون حر سر به دامان امام زمانش جان دهد.
مادرم کمیل را یاری کن که نیمه شعبان متولد شود و به تو نزدیکتر شود و پسرت دست بر سرم کشد و خونم را به خویش هدیه بداند
مادرم گناه و خطا و لغزش بسیار است و کمیل را جز شما امیدی به هدایت نیست دستم را بگیر که در نزد حق تعالی شرمنده نباشم  نگه هام دار که در خطا نیافتم و از لغزش باز بمانم
مادرم معشوقم هر که را بخواهد هادی است و هر که را بخواهد به خویش می خواند مرا واسطه باش که مرا هم بخواند
مادر ، کمیل هیچ ندارد تو می دانی معشوقم می داند به این بی چیزی شاید تنها شما افتخار کنید نه این مردم بی ارزش و یا انکه ،هر چند کم، به شما ارادت داشته باشد. افتخارم را مایه سربلندیم قرار دهید نه سر شکسته گیم
مادرم برای پسرت دعا می کنم که گفتند هر که را که برایش دعا کند ، دعا می کند باشد که او نیز مرا دعا کند
مادرم کمیلت را حلال کن و کمکم کن این مردم نیز از کوتاهی که در حقشان کرده ام حلالم کن
4/5/89


+ نوشته شده در  دوشنبه 89/5/4ساعت  12:3 صبح  توسط komail  |  نظر