سفارش تبلیغ
صبا ویژن
من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو                             پیش من جز سخن
شمع و شکر هیچ مگو
سخن رنج مگو جز سخن گنج مگو                       
   ور از این بی‌خبری رنج مبر هیچ مگو
دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و
بگفت                 آمدم نعره مزن جامه مدر هیچ مگو
گفتم ای عشق من از
چیز دگر می‌ترسم                گفت آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگو
من به
گوش تو سخن‌های نهان خواهم گفت             سر بجنبان که بلی جز که به سر
هیچ مگو
قمری جان صفتی در ره دل پیدا شد                          در ره
دل چه لطیف است سفر هیچ مگو
گفتم ای دل چه مه‌ست این دل اشارت می‌کرد  
       که نه اندازه توست این بگذر هیچ مگو
گفتم این روی فرشته‌ست عجب
یا بشر است            گفت این غیر فرشته‌ست و بشر هیچ مگو
گفتم این
چیست بگو زیر و زبر خواهم شد                  گفت می‌باش چنین زیر و زبر
هیچ مگو
ای نشسته تو در این خانه پرنقش و خیال                   خیز از
این خانه برو رخت ببر هیچ مگو
گفتم ای دل پدری کن نه که این وصف خداست  
         گفت این هست ولی جان پدر هیچ مگو

چند تا برداشت کوتاه داشته باشیم چی میشه ؟
این روزها بد دلم گرفته احساس می کنم بازم گوشه رینگ ناک اوت شدم حریفم روی سرم ایستاده و با چشم حقارت نگاهم می کنه ... احساس می کنم ... قوی تر از من است امشب حریفم ... نمی دونم شاید کارم اشتباه بود انتخابم اشتباه بود حرکاتم اشتباه بود ولی حریف چی ...
خنده تلخ آدم ها همیشه از دل خوشی نیست
گاهی شکستن دلی کمتر از آدم کشی نیست
چی کار کنم نفرین ... زهی خیال باطل ... ایستاده باید مرد همون طور که قول دادم این بار دیگه نشونش می دم ...
گفتم نمی کشم
گفت عیبنداره حداقل این بار از طرف من ...
گفتم می افتم از پا می افتم ...
خدایا از پا افتادم و خودم ماندم و خودم ... یه یاعلی می گم تو کمک کن بلند شم نزا جلو اینا شرمنده باشم ...
خدایا کمیل هرچی بلد بود هر کاری تونست انجام داد خدایا کمیل اینبار هم افتاده گوشه رینگ زندگیش ... تنها
خدایا می دونم به غیر تو تکیه کردن ننگه خدایا تکیه گاهم باش که این مردم اینبار دیگه با قدرت هرچند کمشون خودم کردند
خدایا حساب من و این اهل ، نااهل رو به خودت می سپارم که خودت بلدی چطور باهاشون تا کنی
خدایا منم یه دل گرفته ... مثل این آسمان نیمه مرداد ... خدایا کمکی کن که راحت زار بزنم ... راحت بنالم راحتر از همیشه
خدایا گویا بازم من و موندم خودت مثل همیشه یه بار دیگه کمکم کن بتونم دوباره از زمین بلند شم .... و بیاستم
خدایا خرابتم مثل این نامردها خرابم نکن
همین


+ نوشته شده در  سه شنبه 89/5/12ساعت  4:34 عصر  توسط komail  |  نظر

بسم رب الحکیم
چند روز دیگه عیده ولی حاج محمود داره برام روضه حضرت زهرا می خونه نمی دونم چرا ... راستی چرا؟
این یکی
یکی دیگه یکی از دوستام داره راهی می شه برا سرزمین طواف داره از همه حلالیت می طلبه
دیگه اینکه امروز دیدم به همت یکی از دوستان، یکی از همکارن ارزشیم چه طور به زیر کشیده شده جالبتر اینکه همین دوست این همکار رو چند وقت پیش در حد یه پیمبر بالا برد چه چیزا ادم تو این نیروهای ارزشی نمی بینه (هیچ نامی نبردم ، قابل توجه کسانی که وبلاگ منو برای شکای و موشکافی و بازداشت می خونند)
ختمشم اینه که ریه ام مشکل پیدا کرده نمی دونم چشه ولی عصری یه لحظه مارو یاد مرگ انداخت. چقدر خوبه بعضی وقتها یاد اون روزی باشیم که تو آغوش معشوقمون آروم می گیریم
حالا با توجه به همه این مسائل می خوام دعا کنم و مناجات بنویسم این بار با مادر می خوام حرف بزنم همین
...
مادرم ناچیز تر از آنم که صدایت کنم می دانم  ولی از نور هستی و خاندان رحمت شفیع می شوی می دانم
مادرم عزیز پیمبر و خدا هستی و می توانی شافع من در نزد معبودم و معشوقم باشی
مادرم  مقصرم ولی تو خیلی ها را واسطه شدی مادرم تو برای خیلی ها دعا کردی حتی آنها که در حقت جفا کرده اند
مادرم بیا و مادری کن و نزد خدا ،چون همیشه ،چون زمانی که دست به پهلو داشتی ، برای ما طلب خیر کن
مادرم گناه کارم ، گناه کار تر ازآنکه دیگران فکر کنند  بی نام تر از نام های زیبای هستم که در نزد مردم  از من شایع است
مادرم بی چیزم دستم خالی است بیا در نزد تنها معشوقی که درون را می نگرد بیا در نزد تنها معشوقی که حتی بدی ها را می خرد بیا در نزد تنها معشوقی که دست های خالی را هم می خرد برایم واسطه باش
مادرم واسطه باش که خداوند از تمام گناهانی که در حق دوستانم کرده ام و نمی دانم بگذرد
مادرم بیا  و از خداوند تعالی بخواه که  اگر امروز مرا نزد خود خواند حداقل به تعداد گوشه های تابوتم کسانی پیدا شوند که از دلم آگاه باشند و تابوت مرا بی اجری بردارند که مرا آن روز برای آنها اجری نیست
مادرم بیا و مددم بخش که به این مردم دینی نداشته باشم مادرم بیا و کمکم کن که دین این مردم را ،هرچندکم، ادا کنم که اگر روز حساب برسد معشوقم حسابگر توانای است
مادرم  در نمازم کاهلی می رود بر مردم  بدزبانم  با معشوقم غریبه و دنیایی از ناکامی ها می دانم تا او نخواهد ذره ای از ذره ای تکان نمی خورد ، بیا واسطه شو که خداوند برای تمام این سستی ها و گناهان مرا ببخشد
مادرم به عهد این مردم ، هرچندکم، نمی توان اعتماد کرد. مرا به عهد آن رهنمود کن که چون گفته است بندگان را دوست دارد بسیار از گناهانش می گذرد  مادرم به راز داری این ردم اعتمادی نیست به ستاری پشتم را محکم کن که سالهاست پرده دری می بیند ولی ابروی بندگانش را نمی ریزد
مادرم پسرت راه آسمان است ... خیلی ها از کربلا می خوانند و زیارت آن سرزمین ... می دانی که کمیل نمی خواهد سر بر خاک آن دیار بگذار بلکه می خواهد چون حر سر به دامان امام زمانش جان دهد.
مادرم کمیل را یاری کن که نیمه شعبان متولد شود و به تو نزدیکتر شود و پسرت دست بر سرم کشد و خونم را به خویش هدیه بداند
مادرم گناه و خطا و لغزش بسیار است و کمیل را جز شما امیدی به هدایت نیست دستم را بگیر که در نزد حق تعالی شرمنده نباشم  نگه هام دار که در خطا نیافتم و از لغزش باز بمانم
مادرم معشوقم هر که را بخواهد هادی است و هر که را بخواهد به خویش می خواند مرا واسطه باش که مرا هم بخواند
مادر ، کمیل هیچ ندارد تو می دانی معشوقم می داند به این بی چیزی شاید تنها شما افتخار کنید نه این مردم بی ارزش و یا انکه ،هر چند کم، به شما ارادت داشته باشد. افتخارم را مایه سربلندیم قرار دهید نه سر شکسته گیم
مادرم برای پسرت دعا می کنم که گفتند هر که را که برایش دعا کند ، دعا می کند باشد که او نیز مرا دعا کند
مادرم کمیلت را حلال کن و کمکم کن این مردم نیز از کوتاهی که در حقشان کرده ام حلالم کن
4/5/89


+ نوشته شده در  دوشنبه 89/5/4ساعت  12:3 صبح  توسط komail  |  نظر

به نام خداوند عشق و زاد و مرگ
متن زیر به بهانه زاد روزم است اگر شرط  ایجاز رعایت نشده است به بزرگواری خودتان ببخشید
پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می کند
بلبل شوقم هوای نغمه خوانی می کند
همتم تا میرود ساز غزل گیرد به دست
طاقتم اظهار عجزو نا توانی می کند
بلبلی در سینه می نالد هنوزم کاین چمن
با خزان هم آشتی و گل فشانی می کند
ما به داغ عشقبازیها نشستیم و هنوز
چشم پروین همچنان چشمک پرانی می کند
نای ما خاموش ولی این زهره شیطان هنوز
با همان شور و نوا دارد شبانی می کند
گر زمین دود هوا گردد همانا، آسمان
با همین نخوت که دارد آسمانی می کند
سالها شد رفته دمسازم زدست اما هنوز
در درونم زنده است و زندگانی می کند
با همه نسیان تو گویی کز پی آزار من
خاطرم با خاطرات خود تبانی می کند
بی ثمر هر ساله در فکر بهارانم ولی
چون بهاران می رسد با من خزانی می کند
طفل بودم دزدکی پیر و علیلم ساختند
آنچه گردون می کند با ما نهانی می کند
می رسد قرنی به پایان و سپهر بایگان
دفتر دوران ما هم بایگانی می کند
"شهریارا" گو دل از ما مهربانان نشکنید
ورنه قاضی در قضا نامهربانی می کند
بسم ربالحکیم
به بهانه زاد روزم می خواهم نقاب بردارمو هر آنچه که در این سالیان بر سینه ام زخم می زند آشکار کنم اشتباه نکنید نمی خواهم پرده دری کنم که حضرت حق تعالی سالیان است پرده بر گناهان ما افکنده  برای همین به او مدیونم  ، به او مدیونم نه فقط به خاطر ستار بودنش بلکه بسیار نیک بوده است در حق من . به او مدیونم چون تنها کسی هستم که معنای عاشقیشم را گمان می کنم فهمیده ام معنای دوست داشتنش را به او مدیونم چون وجودش را احساس می کنم نه به نزدیکی لای شب بوها یا زیر کاج بلندی بلکه به نزدیکی رگ گردنم ...
بیست و چند سال از عمر کمیل (میثم) گذشت در بین بیست و چند سال باریان بار برای آنچه دیگران ندارند و نمی فهمند که ندارند غصه خورده ام خدایا تو شاهد هستی که  در آن زمانی که کودکان محله ام بازی می کردند تلاشم هشدار بی حجابی و فرهنگی بود خدایا تو شاهد هستی که با تمام وجود برای آگاه کردن این مردم قدم برداشته ام و خدایا تو شاهد هستی که هیچ چشم داشتی نداشته ام و ندارم خدایا تو تنها چشم داشت من در قبال تمام روزهای هستی که اسلحه به دست می گرفتم یا قلم می زدم و یا برای ناآگاهی شان فریاد می زدم خدایا تو که از نیتم آگاهی پس مرا کافیست خدایا شاهدی که از همان طفولیتم برای فرهنگی که از ان می ترسم گام برداشته ام خدایا تو شاهدی که از نوجوانی حقه بازی وحیله گری و نامردی را آموخته ام ولی هیچ گاه حتی در قبال کسانی که نامردی را در حقم تمام کردند به کار نبردم خدایا تو شاهد بودی زمانی که با تمام دلسوزی و ترس از عاقبت انها با هرتجربه اندکی که داشتم آنچه را که می دانستم به انها انتقال می دادم و خدایا تو شاهد بودی که بدزبانم خواندن شاهد بودی که تنهایم گذاشتند   خدایا تو از نیتم آگاهی خدایا تو نور هر تاریکی هستی و اگر در تاریکی پنهان شدم دیدی  اشک هایم  را برای راهنمایی این دوستان دیدی زخم های که در تاریکی زدند و من احساس کردم را تو گواهی خدایا تنها تو می دانستی که اگر نقاب نمی افکنم یا از این تاریکی بیرون نمی آیم به خاطر لذت پنهان شدن نیست بلکه به خاطر نشان ندادن زخم هایی است که بر تنم نشسته است خدایا اشک می ریختم نه برای زخم هایم برای نا آگاهی و اشتباهات کسانی که زخم می زندند و تو تنها می دانستی و می فهمی خدایا بر تمام کسانی که قول دادم و بیت بستم تا آنجا که گاهی فراتر از توانایی ام بود همراهی کردم و خدایا تو بد قولی و فراموش کاری این بیت شکنان را دیدی خدایا تو  شاهد بودی که هر انچه از حیله گری می دانستند دریغ نکرده اند خدایا تو شاهد بودی که تمام زندگی خصوصی ام را آینده شغلی فکری و حتی زندگی و اعصابم را برای ارتقاع فرهنگ این مردم گذاشتم و آنها به خاطر آنکه مثل آن پیرمرد که لبخند به لب داشت و چاقو در پشت پنهان کرده سخن نمی گفتم مرا ملامت می کردند  خدایا کمیل از این مردم اجر و مواجبی نخواست حتی لقمه ای که همگان توجیه اش می کنند را بر خود حلال ندانست  و آنان که می خندند و خوش زبان بودند او را به جیره خواری دشمنان اسلام تهمت زدند خدایا تو شاهد بودی که از ابرویم گذشتم و گذاشتم از ابرویم دریغ نکردند آنچه که خودشان مزمزه اش می کردند را به من نسبت دادند و من فقط به خاطر تو سکوت کردم  خدایا کمیل اجری از این مردم نمی خواهد تعریف و تمجید و لوح سپاس نمی خواهد خدایا هر انچه از بدزبانی و بددهنی تا بی آبروی و تهمت نا سزا به پدرش روا کردند را حلال می کند چرا که تنها تو را می پرستد و تنها به تو ایمان دارد خدایا کمیل نانش را سمت و پستش را قربانی ایمانش می کند نه آنکه ایمانش را جلوه اسلامش را تشیع و علی یه تنهایش را قربانی نانش کند خدایا اگر 15 نفر نه بلکه تمام مردم عالم بر بی کفایت کمیل شاهدت دهند لیاقت زیارت راهیان آسمان را ارزانی کنی کافیست اشکی ببخشی قطره اشکی را بر تمام آن کفایت ها و لیاقت ها وخوش زبانی ها و قول های عمل نکرده آبروهای بر آبروی دیگران استوار، ریش های بی ریشه نمی دهم قطره اشک درگاهت را می بوسم و تنها تورا بندگی می کنم و شاکرم که با تمام وجود تنها تورا دوست دارم نه اینکه لاف بزنم کلامت بزرگ به کار برم و در عمل امام زمانت را قربانی منیتم کنم
خدایا کمیل را امروز به خاطر تمام کوتاهی که در حق کمک رسانی به این مردم کرده ام ببخش خدایا کمیل را ببخش اگر در عبادتش کوتاهی کرده است
خدایا کمیل را ببخش اگر در توبه اش سستی افکنده است
خدایا ببخش اگر اندکی و کمتر از آن مال را آبرو را منیت را و یا هر چیز دیگر را در پرستش دخیل کرده است
خدایا کمیل تنها از تو مدد می طلبد چرا که تو تنها پناه بی پناه هانی
خدایا از همراهنی که مرا در نیمه راه تنها می گذارند خسته شده ام از دوستانی که عهد دوستی می شکنند و از ان دوستانی که طاقت دیدن زخم هایم را ندارند و  چون می بینند این مردم ایستاده  به کمک عصا راه می رود خسته شده ام مرا همراهی تو کافیست که به همراهی اینان امیدی ندارم در همراهیشان اگر تمام تلاشم را کنم اندکی همت نمی کنند چرا که تمام دنیا را فقط و فقط برای خودشان می خواهند و خدایا تو تنها همراه من هستی که تمام خیر را برای من می خواهی
خدایا کمیل را در راه علی و حسین (ع) رهنمود بگردان که تشخیص بی راهه از راه بسیار است
خدایا آن نانی که بر ابروی دیگران سوار است آن نانی که بر فروختن رفاقت و مردگانی سوار است را از کمیل بگیر
خدایا آن علاقه ای که بر دروغ سوار است آن علاقه یه نمی تمام را آن علاقه  نمی راه راه آن علاقه فراموش شده را از کمیل بگیر
خدایا مرا تنها در چشم خودت بالا ببر حتی اگر با تمام وجود از چشم این مردم افتاده ام
خدایا مرا با اشک های که ارزانی می کنی مدد کن حتی اگر زبان خوش و لحن شیوا و صمیمیت گفتار را از من گرفتی
خدایا مرا مددی کن که افتخاری باشم بر کلمه بندگیت
ک.م.کمیل
22/4/1389


+ نوشته شده در  سه شنبه 89/4/22ساعت  1:10 صبح  توسط komail  |  نظر

بسم ربالحکیم

این روزها خیلی دلم برا خدا تنگ شده دیروز قرار بود با بچه ها بریم بیرون میگن شهرداری هم می خواد رای گیری شه چشمام پر از یه چیزی شده که نمی دونم چی بهش می گند. خدارو تو تک تک تنهایی ها حس می کنم ولی خیلی دور نمی دونم چرا یکی از بچه ها همه چی رو بهم زد قرار بود شب کوه بخوابیم نشد شورای شهر دیگه بی کار می شه اگه شهرداری هم رای گیری کنند شاید نمی دونم شاید این چیزی که تو چشماممه بهش می گن خیریت یا یه چیزی دیگه این دوری که با خدا دارم نمی دونم از کجا نشات گرفته ولی داره دیونم می کنم بازم نمی دونم چرا ولی ما هم خوب بلایی سرش اوردیم یه فکر پلید که واقعا از یک آدم پلید نشات گرفت نمی دونم شاید اگه شهرداری رای بگیری شورای شهر وقتش احتمالا برای شرکت در مراسم ها و فاتحه و جشن ها کامل باز میشه ولی تنهای با این خیریت چکار کنم اگه کسی که چیزی قول داده یا گفته رو فراموش کنه چی بهش می گند دروغگو ... زبونت رو گاز بگیر دلم بد هوای متن زیبایی اون مناجات عربی کرده الهم انصرنی علی شهوتی علی فعالی چقدر زیبا بود شب نصف شب از خونه کشیدیمش بیرون بردیم تو یه نقطه دور رهاش کردیم بیچاره بغض کرده بود اخه شهرداری که تمام کاراشو استاندار انجام می ده شورای شهری که بی کارند به چه درد می خوردند همون نباشند بهتره یا شاید بهتره بهش بگیم فراموشکار چه قدر راحت انسان ها حرفهای که میزنند رو فراموش می کنند فراموش می کنند که چه متن های می نوشتند متن زیبایی مناجات عربی برا هرکس هست کار ندارم ولی انصافا اگه خدا اگه نخواد مارو از مطیعانش قرار بده چی به سرمون می یاد تا حالا فکرشو کردید خوب فکرش بکنید نصف شب از خونه با لباس راحتی و زیر پوش کشیدیمش بیرون بردیمش بالا پارک شرقی انداختیم پایین چه حالی داد نمی دونست چی بگه منم نمی دونم با این شورای شهر چی بگم هزار تا ایراد تو کارشون یه پل زیر گذر ساده باید یه سال و نیم طول بکشه چطور تونل پنج کیلومتری شش ماه تموم میشه نمی دونم تموم شدن هر چیزی اینقدر ساده است من که فکر نمی کردم هیچ چیزی به این راحتی تموم بشه یا من فقط فکر می کردم و انتظار بی خود داشتم که کسی شرایطمو درک کنه درک کیلو چند دلتنگی کیلو چنده که این روزا اونقدر دلم برا خدا تنگه که بال بال می زنم برا دیدنش نه این که به خودکشی واین چرتیات فکر کنم ولی فعلا تنها داشته منه تنها پناهم و تنها حافظم تنها حفاظش در برابر تمام خطرات همون لباس و دمپایی و شلوار راحتیش بود خوب حقش بود برنامه کوه مارو بهم ریخت اومده می گه ما فردا می خاویم بریم مسافرت گفتم خره خوب تا فردا بر میگشتیم کاش برمیگشتیم و یه بار دیگه این شورای شهر رو می کشیدم پای محاکمه اونوقت من یه عالمه سئوال ازشون داشتم سئوال های اساسی از شهرک ها گرفته تا خیابون ها خیابون گردی من شاید برا تنهایمه اگه من کسی رو داشتم که خوب و بد رو بهم می گفت شاید من به چیزای دیگه فکر می کرد و اصلا فراموش می کردم هی چی هرچند کم بود رو هرچند کم ولی فکر می کنم خدا داره تنهایمو پر می کنه خدا داره حالیم می کنه که برام کافیه به جای هر آنچه ندارم به جای نداشته هام ای کاش داشته هام هم اینقدر می ارزید ، می ارزید فکر خبیثمون که تا تهش بریم اخه برداشته می گه من فکر کردم می خواین برین قم یه عالمه طول کشید تا حالش کنیم آخرشم یه عذر خواهی ساده نکرد انصافا چقدر بی شعور بود چقدر بی انصاف و بی شعورند بعضی ها... دوست دارم یه روزهمه شورای شهر رو به سئوال بگیرم برای تمام کارهای که نکردند و باید می کردند و کارهای که نباید می کردند و کردند شاید کارهای که من هم نباید می کردم و کردم زیاد باشه ولی ای کاش قبل از تهدید ها قبل از تنبه ها خودش بهم می گفت می گفت اخه چرا و به چه دلیل ای کاش خدا بهم می گفت و اخه چرا و به چه دلیل اینقدر هر چی امید و ارزو دارم رو ازم می گیره ... چرا و چرا و چرا و چرا

یاعلی


+ نوشته شده در  جمعه 89/4/11ساعت  8:53 عصر  توسط komail  |  نظر

بسم ربالحکیم
صدای حاج صادق تو ذهنمه ... دلم تا چند یارب خسته باشد ... در لطف تو تاکی بسته باشد بیا باز امشب ای دل در بکوبیم بیا این بار محکم تر بکوبیم مکوب ای دل به سختی دست بر دست در این قصر بلور آخر کسی هست... نزدیکترین جای که به خدا بلد بودم اینجاست این جا که نشستم کرم طهماسبی روبهرومه ناصر بیابانی پشت سرم دست راستم ابراهیم همت پناه اون دور دورا اقای نجاتی مثل همیشه می خنده برادرهای یوسفی هم منتظرند شاید سری بهشون بزنم ؛ اینجا که نشستم بغض کردن و بغض شکستن تعرف نمی خواد اینجا می شه تمام مردانگیتو در بیاری و یه دل سیر گریه کنی کسی هم بهت کاری نداره ... بی خیال حیا و عرف ووو حرف مردم ... بگو بشکفت بغض پنهان من ...
اینجا الان که نشستم خلوته نه این که کسی نباشه حداقل شلوغتر از شبهاست ولی خلوته راحت می شه لباس که تو مردم می پوشی رو در بیاری خودتو از هرچی نام واسم ورنگه خلاص کنی
دلم برا خدای تنگ شده که راحت تو چشمام می شینه
یه مدت خدا کل رو کم کنی انداخته که میتونه آدم راو تنها تنها کنه فکر می کنم باز میخواد ثابت کنه فقط خودش برام کافیه خودش برای تمام تنهایم کافیه خودش برای تمام بغض هام و خودش برای تمام نداشته هام ... اینجا کسی نمی خنده اگه مردی گریه کنه اینجا میشه سر به حلقوم چاه ببری یا سر به نخل تکیه بدی رو زار زار گریه کنی اینجا کسی گیر نمی چرا گریه می کنی ... راستی چرا کسی نمی پرسه مشکلم چیه ؟!
این قسمت قدیمی یه جورای صفاش بیشتره این آینه شمدون ها این سرمه دون ها لبخنه گرمشون و قامتی که راست ایستاده و اینکه راحت میشه توشون گم شد اینجا صمیمتش بیشتره چون راحت خودت رو می تونی قاطی کنی توشون ... تو این عصر جمعه قالب کنی به مفهوم انتظار خیلی احت میشه
راستی بغض من برا عصر جمعه است یا ... خدایا معرفت به خرج بده تنهام نزا به همین جا قسمت می دم اینقدر با من تای تای نکن خدایا خودت می دونی که منم و خودت ... خدایا چرا حال می گیری تو که می دونی کمیل هیچی و هیچ کس جز خودت نداره هر چی داشتم گرفتی که بدونی راحت می گیری یا ثابت کنی هیچی نمی مونه جز خودت ... گرفتی که ثابت کنی خیلی تنهام قبول .. بابا ... معرفت ... کم اوردم یه کمکی ...


+ نوشته شده در  شنبه 89/4/5ساعت  2:50 عصر  توسط komail  |  نظر
<      1   2   3   4   5   >>   >