سفارش تبلیغ
صبا ویژن

به نام قلم آنچه که خداوند به حرمت نوشتن به آن سوگند خورده است

ای زندگی بردار دست از امتحانم

چیزی نه می دانم نه می خواهم بدانم

دلسنگ یا دلتنگ! چون کوهی زمین گیر

از آسمان دلخوش به یک رنگین کمانم

کوتاهی عمر گل از بالا نشینی است

اکنون که می بینند خوارم در امانم

دلبسته ی افلاکم و پابسته ی خاک

فواره ای بین زمین و آسمانم

آن روز اگر خود بال خود را می شکستم

اکنون نمی گفتم بمانم یا نمانم؟!

قفل قفس، باز و قناری ها هراسان

دل کندن آسان نیست! آیا می توانم؟!

«فاضل نظری»

پاورقی 1: دارم یه متن خداحافظی از دنیای فرهنگی اماده می کنم ....

پاورقی 2: گویا باید دیگه رو هیچ کس هیچ حسابی نکنم ... حتی اونای که حرفهای از صمیمیت (هرچند کم) زده اند.

پاورقی 3: دلم برای صحرای خاک و خاکستر پر می زنه ... ولی نمی تونم برم

یاعلی


+ نوشته شده در  چهارشنبه 88/12/12ساعت  9:48 عصر  توسط komail  |  نظر

به نام قلم آنچه که خداوند به آن به خاطر نوشتن سوگند خورده است 

حرفی نیست ... چون خبری نیست پس با چند نمای بسته تمام می کنم 

 نمای پیش: عید نزدیکه ... ریگی رو گرفتن ... سپندارمذ گذشت ... همین اینا تبریک داره

نمای اول: جشن تولد نجوا نزدیکه ولی همه ازش فراریند ... چی کار کرده این نجوا   

نمای دوم: جنبش نرم تشکیل شده ولی مارو دعوت نکردن جالبه ... شاید به خاطر دور قبل باشه  

هر چند دور قبلم دعوتم نکردن و خودم رفت ... شاید باز این کارو کنم  

نمای سوم : یکی می گه این پرواز نمی تونه برای تو طلوع باشه ... ما هم گفتم ما که رفتیم باقیش با خواست خدا و بنده خدا

(موسسه الزهرا اگه طلوع نبود حداقل تلاش برای پریدن بود ) 

نمای چهارم: دلم یه دل سیر فکر کردن می خواد به چی ... به هر چیزی که شما فکر نمی کنید...

نمای پنجم: بنده خدا حاجی فرزاد ... آدم رو یاد دورانی از زندگی خودم می اندازه ....  

نمای ششم : مدرس رو با تاکسی اومدم جالبه خیلی چیزا عوض شده بود که من ندیدم ... هر روز با وسلیه شخصی می اومدم 

نمای اخر : شاید مسافر شهر خاک و خاکستر نشم امسال ... ولی باز خود خاک می دونست که تمام سعیم رو کردم ... 

راستی دارم کارای دهخو رو می خونم شاید چند تا متن مثل او براتون نوشتم ...  

یاعلی


+ نوشته شده در  پنج شنبه 88/12/6ساعت  10:53 صبح  توسط komail  |  نظر

به نام قلم آنچه که خداوند به آن به خاطر نوشتن سوگند خورده است

خرداد که روز "هجران" افکار را پشت سر گذاشتیم و مهر روزهای رویش و ورود های مجدد آنچه که انتظار می رفت  از عاشورا رخ داد روز تقابل های عاشورای حافظان قران برای مبارزه برای ولایت

و چندی دیگر بوی ?? بهمن خبابان ها را از ازدحام پر می کند هر چند که اعتراف می کنم در حواشی عاشورا رخداد بعضی وقایع غیر قابل پیش بینی  تحلیل هایم را زیر سئوال برد باز هم چهارچوب همان بود و ?? بهمن که گمان می رود باز هم مردم  روزی را ثبت خواهند کرد که باید موفقیت خود در حفظ دیدگاه و مبانی اصلی انتقلاب را جشن بگیرند هر چند باز هم این انقلاب همانند انقلاب ?? شهدای بسیاری داد ولی اینبار آنچه که از شهدا ریخت خون نبود آبرو بود فقط آبرو و از مردانی که نخبه گان ?? بودند بعضی آن را رویش ها و ریزش ها می نامند ولی من آنها را قربانی ها می نامم

به هر حال سالروز انقلاب نو را بر نو اندیشان تبریک می گویم

پاورقی ?: احساس کردم که دوست عزیزم و آشنای قدیمی "امین" به خاطر مسائلی که دوستان کم تجربه ما ایجاد کرده بودند و یا بانی آن بودند دلخور شده اند به هر حال به خاطر این رنجش از ایشان عذرخواهی می کنم و امیدوارم که بازهم با بزرگواری خاص خود مرا ببخشند و امید دارم تعالی و پیشرفت ایشان و البته تیم همراشان را در اهداف نیک و البته موجه شاهد باشم

پاورقی ?: نه اهل استراحت هستم و نه به این زودی ها خداحافظی اگر دیر به دیر آپ می کنم به خاطر مشکلات کاری است از این بابت از دوستان عذرخواهی میکنم

پاورقی ? : دوستی دیشب می گفت که نیت تو که همان جلوگیری از به خطر افتادن جوانا و نو اندیشان عرصه جنبش نرم بود را هیچ کس درک نکرده است می گفت اجازه بده که چون بچه ای خردسال که از اتش آگاهی ندارد یک بار از آن ساختمان بسوزند شاید حرف هایت را باور کنند

ولی باور کنید حتی اگر باور نکنید ، توهین بدانید و تحقیر و بد دهنی و یاهر چیزی دیگر از من ولی من تحمل همان سوختن را هم ندارم و امیدوارم تک تک شما بزرگواران ، عزیزان و همراهان قبل از به خطر افتادن به تجربه کافی برسید

فی امان الله


+ نوشته شده در  دوشنبه 88/11/19ساعت  11:30 صبح  توسط komail  |  نظر

اعوذ بالله من نفسی
به نام قلم آنچه که خداوند به حرمت نوشتن به آن سوگند میخورد
از عشق و اشک قلم وضو می گیرم تا
دورکعت عشق بخوانم
نیت میکنم
برای فهم مردم برای تعالی میهنم
الله اکبر
بسم الله الرحمن الرحیم

خدایا شکرت که هنوز روزی ده من تویی هنوز تو رو فراموش نکردم فراموش نکردم که باید فقط به تو پناه ببرم
خدایا شکرت که هنوز می دانم که انکه زاده نشده تویی آنکه میشنود و می بیند تویی
خدایا ببین به چه و برای چه متهم میشوم و مدد باش بر ایمانم و نیتم
الله اکبر
سبحان ربی العضیم و بحمده

خدایا بزرگواری تو رو می بینم که سر به خاک هیچ نام و نانی نمی نهم
بزرگواری تورو می بینم که وقتی "ذات اقدس" تورو  -تو- صدا میکنم معنی نمی پیدا نمی کنم که این مردم رو تملق کنم فریب دهم و القاب بچسبانم
سمع الله لمن حمده الله اکبر
الله اکبر
سبحان ربی العلی و بحمده

خدایا این آغوش به این گرمی رو با هیچ چیزی عوض نمی کنم
نه با رختی از جنس قدرت
و نه با گرمی اغوشی شهوانی از جنس زن
این آغوش ، آغوش ره توست ، سجده بر تو کردن آغوش معشوقه است
برای عاشق و چه فریبی
که خود را به کمتر قانع کنم
بحول الله و قوته اقوم و اقعد
به اجازه تو بلند میشوم به اجازه تو می نویسم به اجازه تو فکر میکنم و فکر کردن می اندیشم
خدایا هر آنکه که به اندیشیدن مردم سرزمینم راضی نیست نابود کن
بسم الله الرحمن الرحیم
خدایا  می خواهم فریاد بزنم از غمی که در دستانم بال بال می زند
غم نفهمیدن ،
غم اتهام ،
غم توهین و تخریب از آنان که نمی توانند اندیشه ها را ببینند
خدا از تو همان هدایت را میخواهم برایشان
کذالک الله ربی
«خدایا برای علمای ما علم برای» ... نه خدایا انچه او گفت بسیار است
من از ذات کریمت برای همه آنها فقط
تفکر را می خواهم و توانایی اندیشیدن را
اجازه اندیشیدن را
الله اکبر
سبحان ربی العضیم و بحمده

خدایا کمکم کن که همچنان بنده تو باشم کمک کن که تا که هستم بیندیشم و به اندیشیدن دیگران فکر کنم کمکم کن
سمع الله لمن حمده الله اکبر
الله اکبر
سبحان ربی العلی و بحمده

خدایا اگر هیچ ندارم خاک درت سجده گاه فکرم است بوسه بر استانت افتخار تفکرم خدایا خوشحالم که هنوز شکم و ... نام و قدرت مرا فریب نداده است که دروغ  را رنگ کنم و به جای حقیقت به دیگران بفروشم
السلام وعلیکم و رحمه الله و برکاته
خدایا از تو برای همه نااگاهان علم و اندیشه
برای همه فریب خوردگان و «جیرهخوران» روشن بینی و زبان گویای حقیقت
برای همه دوستانم تعالی و پیشرفت
و برای همه آنها که از من متنفر هستند چشم بینای حقیقت عنایت بفرما باشد
که ناآگاهان اندیشه را ببینند و با اندیشه ها ، اندیشمندانه برخورد کنند ،
فریب خوردگان و جیر خوران روشن بینی را ببین و برای نان هر حقیقتی را لگد مال نکنند
دوستانم به تعالی برسند
و آنان که از ما متنفر هستند به افکار ما پی ببرند
و از تنفر انچه که برای ذات زیبای انسان زشت است پایین بیاییند


+ نوشته شده در  دوشنبه 88/11/5ساعت  7:12 صبح  توسط komail  |  نظر

http://blue-sky.ir/dokoohe/dokoohe14.jpg

آخ که چقدر دلم برای شبهای دوکوهه تنگ شده ...

این روزها اونقدر قفس به دورم کشیدم و کشیدند که دیگه کاملا احساس تنهایی میکنم و تو این تنهایی

تمام ذهنم پیش سردار خیبرشکنه و حسینیه حاج ابراهیم همت ... و دوکوهه ... دلم یه دل سیر تنهایی

تو شبهای دوکوهه می خواد ...

حاجی دیگه بریدم ... دیگه کم آوردم ... این چه نانی بود تو سفره ما گذاشتی بیا ...

بیا بابا مال بد بیخ ریش صاحبش... بیا ببین بسیجیت داره میدان خالی میکنه فقط

به خاطر انگ ها که بهش می زنن ... به خاطر توهین و تنفر و ... دیگه بریدم حاجی ...

به من چه ... چرا من نباید به زندگیم برسم مگه منم آدم نیستم ... بردار این باری که به دوش ما دادی...

حاجی ...


+ نوشته شده در  جمعه 88/11/2ساعت  6:53 صبح  توسط komail  |  نظر
<   <<   6   7   8      >