به نام قلم آنچه که خداوند به حرمت نوشتن به آن سوگند خورده است
ای زندگی بردار دست از امتحانم
چیزی نه می دانم نه می خواهم بدانم
دلسنگ یا دلتنگ! چون کوهی زمین گیر
از آسمان دلخوش به یک رنگین کمانم
کوتاهی عمر گل از بالا نشینی است
اکنون که می بینند خوارم در امانم
دلبسته ی افلاکم و پابسته ی خاک
فواره ای بین زمین و آسمانم
آن روز اگر خود بال خود را می شکستم
اکنون نمی گفتم بمانم یا نمانم؟!
قفل قفس، باز و قناری ها هراسان
دل کندن آسان نیست! آیا می توانم؟!
«فاضل نظری»
پاورقی 1: دارم یه متن خداحافظی از دنیای فرهنگی اماده می کنم ....
پاورقی 2: گویا باید دیگه رو هیچ کس هیچ حسابی نکنم ... حتی اونای که حرفهای از صمیمیت (هرچند کم) زده اند.
پاورقی 3: دلم برای صحرای خاک و خاکستر پر می زنه ... ولی نمی تونم برم
یاعلی