سفارش تبلیغ
صبا ویژن
<!-- /* Style Definitions */ p.MsoNormal, li.MsoNormal, div.MsoNormal {mso-style-parent:""; margin:0cm; margin-bottom:.0001pt; text-align:right; direction:rtl; unicode-bidi:embed; font-size:12.0pt; font-family:"Times New Roman"; mso-fareast-font-family:"Times New Roman";} @page Section1 {size:595.3pt 841.9pt; margin:72.0pt 90.0pt 72.0pt 90.0pt;} div.Section1 {page:Section1;} -->

اعوذ بالله من شیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

ژرالدین دخترم

قصه خود را هرگز نگفتم . این داستانی شنیدنی است‌:

 داستان آن دلقک گرسنه ای که در پست ترین محلات لندن آواز می خواند و می رقصید و صدقه جمع می کرد .این داستان من است . من طعم گرسنگی را چشیده ام . من درد بی خانمانی را چشیده ام . و از اینها بیشتر ، من رنج آن دلقک دوره گرد را که اقیانوسی از غرور در دلش موج می زند، اما سکه صدقه رهگذر خودخواهی آن را می خشکاند ، احساس کرده ام...

با اینهمه من زنده ام و از زندگان پیش از آنکه بمیرند نباید حرفی زد. داستان من به کار تو نمی آید ، از تو حرف بزنیم . به دنبال تو نام من است:چاپلین . با همین نام چهل سال بیشتر مردم روی زمین را خنداندم و بیشتر از آنچه آنان خندیدند ، خود گریستم .

دخترم : مردمان بر روی زمین استوار، بیشتر از بند بازان بر روی ریسمان نا استوار ، سقوط می کنند . شاید که شبی درخشش گرانبهاترین الماس این جهان تو را فریب دهد . آن شب، این الماس ، ریسمان نا استوار تو خواهد بود ، و سقوط تو حتمی است .

 

نگاهی شاید به تمسخر به من می ندازه و می گه آقای فلانی همیشه شما اینقدر شاد هستید... چی باید تو جوابش بگم خنده ای می کنم و مثل همیشه چرندیاتی که بلدم رو تحویلش می دم این میشه جوابی برای علت های خنده ام

یه روز خانمی رو می شناختم که روبروم نشسته بود شاید نزدیک یک ساعت یا بیشتر منو خندوند وقتی صحبت هاش تمام شد به چشماش زل زدم و گفت نمیخ واید از غمی که پنهان کردید بگید هیچی نگفت اما چند روز بعد تلفن کرد و یه دل سیر گریه کرد

این روزها من چشمامو به زمین می دوزم که کسی به چشمام زل نزنه تمام گریه هام و غم هامو برای رفیقی می زارم که به قول دکتر قمشه ای تنها دلیل برای گریه کردنه ...

پس اگه بعضی وقت ها دوستانی رو بیش از حد می خندونم ببخشید

 


+ نوشته شده در  پنج شنبه 90/1/25ساعت  3:2 عصر  توسط komail  |  نظر